یادش بخیر وقنی یه شب بخیر نمیگفتم یا اگه باهاش قهر میکرم انقد گریه میکرد
تا اشکاش منو تصلیم خودش می کرد.
یادش بخیر وقتی دلش میگرفت دلش سراغ منو می گرفت منم تنها فقط فقط با یک جمله
آرومش میکردم : دوست دارم نگران نباش صبر کن درس میشه....
خدایی که اون بالا بالاها نشسته خودش میدونه که عاشقش بودم تمام زندگیمو به نام اون
زده بودم قلبم برا اون کار میکرد نه برای خودم.
میدونید چی حرف آخرش بود؟؟
مگه سهم من از زندگی و عشق همین بود؟؟!!
منی که عاشقش بودم منکه ...... منکه ....... منکه .........
بهم گفت : نمیخوامت برو دیگه دوست ندارم هیچ پسری تو زندگیم باشه.
مگه حقم این بود؟؟!
نامرد صدای هق هق گریمو شنیدو رفت..............
3 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/03/27 - 01:36
پیوست عکس:
images